۱۳۹۰ شهریور ۲۲, سه‌شنبه

سعادت آباد محله ای اعدام خیز

این دومین اعدامیست  که در محله سعادت آباد یا فاصله زمانی بسیار کم در ملأ عام اجرا می شود. دیروز یک پسر 22 ساله و " دانشجو"  که خود بی رحمانه یک دختر دانشجو را در ملأ عام قصابی کرده بود با مرگی بس هولناک تر یعنی اعدام به دیار باقی "شتافتانده" شد. گفته می شود که این پسر بچه به خاطر یک مسئله جنسی-عشقی دست به اقدام هولناک و سبوعانه زده ...

 وقتی با مترو در شهر گذر می کنم، تعداد زیادی را می بینم که خیلی شبیه همین آدمهایی که عکسشان را اخیراً در جمع اعدام شده ها دیده ام هستند... همیشه فکر می کنم این بیچاره  هم که بغل من نشسته و در اوج غلیانات جوانیست چه قدر راحت می تواند خودش را دچار طناب دار- که هی هم رنگ عوش میکند، یک روز آبی و این آخری سبز، کند...سر یک مسئله احتمالاً خیلی احساسی یا غریضی ممکن است واکنشی از روی حملات هورمونی نشان دهد که در زمان آتش بس این حملات به عقلش هم نمی رسیده که این کار را بکند...من امروز خیلی غمگین بودم و وقتی این جوان ها که پی در پی یا به دست هم یا در نتیجه عملکرد سریع و افتخار آمیز قوه قضاییه کشته می شوند را می بینم یاد داستان های قدیمی می افتم که در منطقه ای دیو یا اژدهایی پیدا می شده که برای سیر کردن شکمش مردم جوانهایشان را به قربانی برایش می بردند.این اژدها گویا این روزها سیری پذیر نیست...
احتمالاً در نتیجه اعتراضات اخیر گفته شده کارخانه جات جرثقیل سازی دنیا نسبت به اعدامهای  در ملأعام در ایران بوده که " مسئولین" اقدام به استفاده از داربست برای اعدام این جوانک کرده اند...رنگ طناب هم عوض شده و در اخبار هم به آن تأکید شده که معنی آن هم خیلی روشن نیست...شاید برای جلوگیری از مشهور شدن طناب پلاستیکی آبی به عنوان ابزار رایج آویزان کردن مفسدین فی العرض بوده است...همانطور که قهوه قجری معروف شد.ولی با این همه اقدامات البته به بحران کمبود جرثقیل نمی خوریم ولی فضای ساخته شده در شهر آدم را یاد فیلم های به اصطلاح "وسترن" می اندازد که در یک گوشه برخی به طور روزمره کار می کنند و برخی هم اعدام می شوند.
 در جامعه حذف رقیب همه گیر شده است... انگیزه برای تحمل و مدارا نیست و همه به سمت اقدامات مستقیم و بی واسطه هستند...آن پسر هم مانند بقیه نمی توانسته ناکامی و شکست را بپذیرد و اینچنین رفتار وحشیانه ای از خود نشان داده. نمونه ای از جامعه ای که در آن زندگی می کنیم. جامعه ای که همه جا  داخل خانه،دانشگاه مد رسه،مجالس عروسی ، ورزشگاه ها، گالری ها،کنسرتها و... " آشغال" تولید و روی زمین پراکنده  می کند و یک گروه هم وظیفه دارند به هرطور ممکن ودراسرع وقت این آشغال را از جلوی چشم دور کنند.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۲, دوشنبه

انقیاد روح

زن جوانی بیمار شد و داشت می­مرد. به شوهرش گفت تو را خیلی دوست دارم. نمی­ خواهم ترکت کنم. پس از مرگم نزد زن دیگر مرو؛ اگر چنین کنی به صورت روحی ظاهر می­شوم و و بلایی پایان نیافتنی بر سرت می­آورم.
چند لحظه بعد چشم از جهان برگرفت. شوهر تا سه ماه به آرزوی او جامه ی عمل پوشاند ولی با ملاقات زنی دیگر، دل به او باخت؛ نامزد شدند و قرار به ازدواج گذاردند.
از همان شب اول نامزدی روح ظاهر می شد و او را به خاطر شکسن عهد سرزنش می کرد. ررح خیلی هم زیرک بود؛ دقیقاً جزئیات آنچه را بین مرد و نامزدش می­گذشت بیان می­کرد. هر وقت او به نامزدش هدیه می داد روح جزء به جزء به شرح واوقع می­پرداخت. حتی کلماتی را که بین آن دو رد و بدل می­شد تکرار می کرد. مرد تا حدی از این أمر ناراحت شده بود که به خواب نمی­رفت. شخصی به او توصیه کرد که موضوع را با یک استاد ذن که در نزدیکی ده می زیست درمیان نهد. مرد بیچاره عاقبت نزد او رفت و کمک خواست.
استاد پس از شنیدن ماجرا گفت : « که زن سابقت به صورت روح در آمده و از آنچه انجام می­هی آگاه است ! آنچه را انجام بدهی و آنچه را بگویی و آنچه را به معشوقه­ات هدیه می­دهی می­داند. باید روح با هوش و با فراصتی باشد.جداً باید چنین روحی را مورد تحسین قرار دهی ! دفعه ی دیگر که ظاهر شد با او شرطی ببند. به او بگو آنقدر آگاه است که نمی­توانی چیزی را از او مخفی نمایی. اما اگر توانست سؤالی را پاسخ بگوید نامزدی­ات را به هم می­زنی و تنها خواهی ماند.
مرد پرسید « چه سؤالی از او بپرسم؟ »
استاد پاسخ داد « یک مشت لوبیا به دست گیر و از او بپرس چند عدد لوبیا در دست داری؛ اگر نتوانست جواب بگوید اطمینان داشته باش که چنین روحی دیگر عذابت نخواهد داد »
شب شد؛ وقتی روح ظاهر گشت مرد ریشخندی کرد و مدعی شد که روح از همه چیز آگاه نیست. روح گفت « عجب ! خبر دارم که امروز نزد استاد ذن رفته بودی»
مرد مدعی شد « تو که انقدر از همه چیز خبر داری، اگر راست می­گویی بگو ببینم در دست من چند لوبیا است؟ »
دیگر روحی وجود نداشت که به سؤالش پاسخ دهد.
گوشت ذن استخوان ذن ترجمه مسعود برزین، نشر بهجت. با اندکی تلخیص

۱۳۸۹ مهر ۲, جمعه

کپک رُب 2-نان روگِن

چند نکته که از معلّممان پرسیدم در مورد جلوگیری از کپک زدن رُبِّ گوجه فرنگی در یخچال
1- اگر رُب هایی می خرین که به شکل کنسروهای فلزی هستند حتماً درِ رُب را کاملا از ظرف جدا کنید و از یک درِ پلاستیکی که گویا در بازار های مملکت پیدا می شود برای پوشاندن ظرف استفاده کنید. (در ظرف سِرِلاک این در مشاهده شده است)
2- با قاشق فلزی از ظرف رُب برندارید.
3- به هیچ وجه قاشق خیس و یا آغشته به روغن را در ظرف رُب فرو نکنید.
4- وقتی که مقدار رُبِّ مورد نیازِ خود را از ظرف برداشتید، دیوارۀ داخلیِ ظرف را  که احتمالاً در هنگام کار آغشته به رُب شده است را خوب پاک کنید.
اگر غیر از این ها که نوشته شد تمهید دیگری می شناسید ک..ا..منت بگذارید

وَ

به برخی از بیماران ، فکر کنم بیماران قندی، از طرف پزشکان خوردن نان روگِن پیشنهاد می شود. با اطلاعات اخیر من بسیاری از نانوایی های فانتاستیکِ تهران از روگِن که ماده ای تیره و وارداتی است استفاده نمی کنند و به جای آن پودر کاکائو می زنند. من نمی دانم همان خاصیتی را که روگِن دارد را کاکائو می تواند داشته باشد یا نه ولی از روگن دار بودن نانی که می خرید اطمینان حاصل کنید و به صرف تیره بودنِ نان، روگن دار مپنداریدش!!

۱۳۸۹ شهریور ۲۱, یکشنبه

نمی دونم آیا برای شما اینجوری هست که موسیقی همیشه جواب بده؟ برای من که هست حداقل. فکر کنم چون طیف گسترده ای از موسیقی رو گوش می کنم همیشه برام جذّابه چون هر موسیقی ای یه جا به درد می خوره. اینجا می خوام خیلی سریع یک قطعه از موسیقی کلاسیک معرفی کنم که بدون توجه به سوابق موسیقی گوش کردنتون با کله برین توش که در-رو ی خوبیه!!

خودم دیروز اولین بار شنیدم این قطعه رو و بی رودربایستی کف کردم. یک جوان بیست و چهار پنج ساله حدود 1825 همچنین اثری را خلق کرده است...

فرانس شوبرت 1828-1797

symphony no.8 in B minor

این سمفونی بر خلاف فرم 4 موومانیۀ سمفونی ها دو موومان دارد که به همین خاطر به سمفونیۀ ناتمام نیز معروف است.موزیک فضایی جادویی و در برخی مواقع بی نهایت رومانتیک را ایجاد می کند. به عنوان یک پیشنهاد برای دوستانی که تا به حال زیاد مو سیقی کلاسیک گوش نکرده اند باید بگویم در شرایطی که هیچ کار دیگر ذهنی نمی کنید این جور موسیقی را گوش دهید. به ظرایف صدایی توجه کنید و ملودی هایی را که به گوشتان آشنا به نظر می رسد را پیدا کنید. کم کم ارتباط این ملودی ها را با بقیۀ صداهایی که می شنوید پیدا خواهید کرد.




۱۳۸۹ مرداد ۳۱, یکشنبه

کپک

دوستان عزیز علاقه مند به زندگی امروز در راستای گذراندن کلاس های توئریک نانوایی مطلبی در مورد کپک روی غذاها یاد گرفتیم که با شما در میان می گذارم.
هر گونه غذایی، میوه، نان، نیمه مایعات مانند ربِّ گوجه فرنگی اگر کپک زد حتی به مقدار کم، به طور کامل دور بریزید.چون کپک سم تولید می کند و این سم را در تمام ماده غذایی پخش می کند. امیدوارم که بتوانم با فرمول های علمی در آیندۀ نزدیک با جزئیّات بیشتر توضیح بدهم.

گدا بازی در نیارین و همۀ میوه یا ماستی  را که قسمتیش کپک زده را دور بریزید.

۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه

کتاب





این کتاب را از یکی از دوستانم کادو گرفتم. کتاب جالبی است در مورد این که گیاهان خانگی چه مقدار هوا را پاکیزه می کنند قسمتی از کتاب :
گیاهان و تصفیه گاز های سمّی
مؤسّسۀ خدمات زیست محیطی ولورتونوPACC  مشترکاً مطالعاتی را که " ناسا " انجام داده بود، دنبال کردند. آنها تا کنون پنجاه گیاه آپارتمانی را برای بررسی توانایی شان در جذب گاز های سمّی مطالعه کرده اند.با توجّه به اینکه فرم آلدئید رایج ترین ماده سمّی است که در داخل ساختمان های بسته یافت می شود توانایی گیاهان در از بین بردن آن را به عنوان معیار سنجش گیاهان در از سم زدایی در نظر گرفتند.
نویسنده : ب.اس.وولورتون  مترجم : رضا روحانی
ناشر : گروه مهندسین مشاور ره شهر

درآمد



توی سنگینی ترافیک تهران حتماً پیش آمده براتون که رانندۀ تاکسی ای که توش نِشسته این یک هو با حرکت تند و تیزِ فرمون یک پیچی می زنه و تغییرِ مسیر می ده؛ یه طرفه می ره جلو و خودشو زوری می چپونه میون ماشین ها یا دور می زنه مقداری از مسیری رو که تا حالا اومده رو برمی گرده از راه دیگه ای می ره یا از یک ورود ممنوع عبور می کنه [!]. خلاصه یه در-رو پیدا می کنه...

من - به خصوص موقعی که داره یک موسیقی مُزخرف تو ماشین پخش می شه یا حُضّار یه ریز دارن به دولت و خدا-پیغمبر بد و بیراه می گن - نمی تونم جلو خوشحالی خودم رو از اینکه زود تر خلاص می شم بگیرم. البته تو مخم این همه بگو مگوست که :

پس التزام به قانون چی می شه؟

البته خیلی خوبه که این کارو کرد چون زود تر از شر اینجا خلاص می شم

ولی اگه تو یه ماشین دیگه بودم که رانندَش همچین کَمپِینی برای رسیدن به مقصد نمی کرد احساست چه جوری بود؟

این کارش مخالف آزادیه

وَ وَ وَ تا بالأخره می رسیم

:)

فک می کنم در-رو هر جوریش که باشه خوشاینده؛ شاید چون یه جور حالت میونبُر داره همیشه یا کوتاهه، سریع آدم رو از وسط مخمصه به جایی با خلاصی بیشتر می بره یا حداقل اونجارو نشونمون میده؟

اُمیدوارم که با سر زدن به " در-رو" احساس خوشایندی - آنچنانکه برخورد با مطالبی که در آن می بینید برای خود من هم داشته- وسط این شهر پر از ذرّات و آدمایِ معلّق برای شما به وجود بیاد.